گنبدهای فیروزه ای

Email : Soofastaei@entc.org.ir

گنبدهای فیروزه ای

Email : Soofastaei@entc.org.ir

دعوت

منو با بوسه دعوت کن

به آغوشی که رؤیامه

که وقتی با منی تنها

همین جای ِجهان جامه

.

.

.

منو با بوسه دعوت کن

به یک رؤیای طولانی

به یک آرامش مطلق

به یک دریای طوفانی

.

.

.

یه امشب کام ِ دنیامو

به کندوی عسل وا کُن

می خوام برگردم از دنیا

تو رو به من ، بغل وا کُن

.

.

.

تو در من زندگی کردی

تو این رویا رو می فهمی

خودت درگیر طوفانی

تو این دریا رو می فهمی

.

" دریا رو به قلبم دادی"

" تو بَندت بودن، یعنی آزادی "

.

.

.

بذار باور کنم هستی

بذار برگردم از کابوس

بذار پیدا کنم ماهُ

میون ِ این همه فانوس

.

.

.

بذار فردای دنیامو

به دستای تو بسپارم

واسه پروانگی کردن

من این دستارو کم دارم

.

" دریا رو به قلبم دادی"

" تو بَندت بودن یعنی آزادی ... " 

برای تو

برای تو

برای دلی که آرام

بی هوا   بی دلیل

دل بست   می نویسم

برای تو

برای نگاهی که

لحظه ای   نقطه ای

به نگاهی رسید

می نویسم

برای تو   برای دل

برای نگاه 

 ... 

...

اما برای هوای من

چه کسی خواهد نوشت؟

وقتی صدای باران

ترانه ی برگ ریزان درختان

 سکوت شب

و ماه...

هوایی ام می کند...

تو

برای هوای من

می نویسی؟ 

تقدیم به دلی

و همه فراموش خواهند کرد

که من در عـُمرم

تنها دو بار

شاعر شده‌ام

یکبار  با دیدنِ تو

و بار دیگر، با ندیدنت

 

پرسه زیر درختان تاغ

 

پرسه زیر درختان تاغ / علی چنگیزیبعد از خوندن پرسه زیر درختان تاغ به این نتیجه رسیدم که توی این یکسال که از انتشار کتاب علی چنگیزی می‌گذره (هر چند خودش هم بعنوان منتقد دستی به قلم داره) ولی این اثر یه کمی مورد بی‌مهری واقع شده و جا داشت که بیشتر از طرف اهالی رسانه و داوران و مخاطبین مورد توجه قرار می‌گرفت.

زنگی آباد دهی است در حاشیه‌ی یکی از همین شهرهای کویری که اتفاقاتِ داستان اونجا میوفته. دو اتفاق مهم در دهی کوچیک که همه‌ی اهالی با چیک و پوکِ زندگی همدیگه آشنان.

پرویز، مهندسی که برای ترمیم آثار باستانی به زنگی آباد رفته، خسته از تمام روزمرگی‌ها، دنبال گنج و مجسمه‌ی دفن شده در دل کویره و در همین زمان هم سارا توسط پدرش کشته میشه. دختری که ارتباطاتی با غلام داشته و بعضی از اهالی هم از سَر و سِر اونها باخبر بودند.

پرسه زیر درختان تاغ رو دوست داشتم. کتابی‌یه خوش‌خون که از همون صفحه‌ی اول جذب داستان میشی. داستان از زبان راویان مختلف بیان میشه. پرویز، غلام، استوار غلامی، سارا، سهرابی، ماه منیر و ... اشتباه نکنم دوازده راوی، هر قسمت داستان رو پیش می‌برند. راویانی که شاید خیلی از مواقع اگه اسم‌شون بالای صفحه و عنوان فصل نبود، تو از لحن و کلماتِ استفاده شده، متوجه نمی‌شدی که اینبار داستان رو کدوم یکی‌شون داره روایات می‌کنه. یکی از ایراداتی که میشه گرفت به داستان، شاید همین لحن تقریباً یکسان خیلی از شخصیت‌هاست.

داستان با روایت پرویز شروع و تموم میشه. شروعی خوب که خواننده خیلی زود درگیر داستان میشه و من به شخصه دوست نداشتم فصل آخر داستان رو که به نظرم منزل و خونواده‌ی پرویز توی فصل آخر، همچین خوب چفت و بست نشده بود با فصل‌های قبل. هر چند هر دو اتفاق که در طول داستان به موازات هم پیش میرن، جذاب و پُرکشش‌اند ولی شاید نقاط مشترکی که باید این دو اتفاق رو بهم وصله و پینه کنه، خیلی پُرمَلات نیست! فقط بعضی از شخصیت‌ها هستند که کم و بیش در هر دو اتفاق نقش دارند و تا حدودی سهیم‌ند که ایکاش این نقاط مشترک تبدیل به فصل مشترک میشد.

بنظرم یکی از نکات مهمی که باعث شده پرسه زیر درختان تاغ (که البته من اسم کتاب رو هم دوست نداشتم) از طرف مخاطب دیده نشه، فضای روستایی بوده که اتفاقاتِ داستان در اونجا میوفته. مطئمن‌ام که اگر علی آقا چنگیزی که با همین اولین کتاب نشون داد که میتونه آینده‌ی خیلی خوبی داشته باشه، داستانی شهری می‌نوشت که توی اون ماشین‌های آخرین مدل، شیرینی بی‌بی، کافی‌شاپ ویونا و برندهای معروفی بود خیلی بیشتر دیده میشد که البته این ضعف نه از طرف نویسنده، بلکه از جانب من ِ خواننده‌ی تنبله که دوست دارم مولفه‌ها و عناصر برام کاملاً آشنا و فضای شهری حاکم باشه ولی توصیه می‌کنم خوندن پرسه زیر درختان تاغ رو و منتظر میمونم تا پنجاه درجه بالای صفر، دومین رمان این نویسنده هر چه زودتر منتشر بشه که حتماً اون‌هم مثل این کتاب، ارزشمند و خوندنیه.