گنبدهای فیروزه ای

Email : Soofastaei@entc.org.ir

گنبدهای فیروزه ای

Email : Soofastaei@entc.org.ir

ملغمه ای بنام ایران و ایرانی

 

ما ایرانی ها  آدمهای جالبی هستیم صبح در تهران از خواب بیدار می شویم. محل شرکت تجاری و مرکز خریدمان در دبی است؛

 استعدادمان در تهران کشف شده، اما نبوغمان در اروپا شکوفا می شود؛

برای تحصیل به فرانسه یا لندن می رویم، اما چون از کار در اروپا خوشمان نمی آید، در ایالات متحده آمریکا کار می کنیم، و هر وقت بیکار شدیم برای گرفتن حقوق بیکاری به اروپای مرکزی می رویم؛

برنامه های تلویزیونی مان از لوس آنجلس پخش و در خرم آباد دریافت می شود. فیلم های مان را در بیابان های ایران می سازیم، اما در ونیز و پاریس و برلین آنها را نمایش می دهیم و از آنجا جایزه فیلمسازی می گیریم؛

در کلن طرفدار جمهوری و در تهران طرفدار سلطنت هستیم؛

مهم ترین مقالات سیاسی مان در اوین نوشته می شود، اما در پاریس خوانده می شود؛

از واشنگتن نامزد انتخابات می شویم، اما صلاحیتمان در تهران رد می شود، بنابراین در برلین انتخابات را تحریم می کنیم و در لندن تصمیم می گیریم رفراندوم برگزار کنیم؛

در هلند عضو پارلمان و در اسرائیل رئیس جمهور می شویم، در تهران با حکومت مخالفت می کنیم، در عراق با حکومت می جنگیم، اما در لبنان از حکومت دفاع می کنیم؛

در تهران کنسرت موسیقی راک برگزار می کنیم، ما در فرانکفورت کنسرت موسیقی سنتی مان با استقبال آلمانی ها روبرو می شود؛

در آنکارا در کنسرت موسیقی پاپ ایرانی شرکت می کنیم، اما در آنتالیا می رقصیم، در کانادا برنده مسابقه ملکه زیبایی می شویم، حقوق زنانمان در مشهد نقض می شود، اما در سوئد از حقوق زنان دفاع می کنیم؛

ولیعهدمان در امریکاست، ملکه مان در یکی از شهرهای فرانسه زندگی می کند، رئیس جمهور سابقمان در پاریس زندگی می کند، رئیس قوه قضائیه مان متولد عراق است، در عوض نخست وزیر عراق سالها در ایران زندگی می کرد و رئیس جمهور اسرائیل متولد ایران است؛

در ایران زندگی می کنیم، در ترکیه تفریح می کنیم، در آمریکا پولدار می شویم و برای مرگ به ایران برمی گردیم ...؛

خواب احساست

 

گاهی وقتها واژه کم می‌آوری… دلت میخواهد چیزی را توضیح بدهی ، طوری بشکافی‌اش که بشود  

عمیق،آن پریشانی‌ها، دلهره‌ها، فکرها و حس ها را در لحظه‌ای دریافت… دلت میخواهد دنبال همه کلماتی که فرار میکنند بدوی و دانه‌دانه رامشان کنی تا کنار هم بنشینند و بوم حرفهایت را رنگ کنند….

اما هیچ راهی پیدا نمی‌کنی! درمانده و عاجز گوشه‌ای مینشینی و می‌گذاری دلت تا می‌تواند خودش را به در و دیوار بکوبد

خیلی حرفها را نمیشود هیچ وقت گفت… خیلی حرفها برای نگفته شدن هستند… برای اینکه دلت یاد بگیرد جایی برای حرفهای “هرگز” پیدا کند. 

نه!

یادم رفته بود...

وقتی بغض گلوتو نتونی بشکنی

هیچوقتم نمیتونی داد بزنی

فریادی که پشت گلوت گیر کنه و سالها با تارهای صوتی حنجرت،آهنگ غمگین بنوازه همان بهتر...

داد نزن،

بگذار احساست کمی بخوابه!!! 

اگر باید . . .

اگر باید ببازم من به چشمای تو می بازم که باختم من

اگر باید بسازم کلبه ی عشقو تو دستای تو میسازم که ساختم من

نیازم را بده پاسخ که دلگیرم

اسیر وسوسه های نفس گیرم

نگاهم کردی و بستی به زنجیرم

نگیر از من نگاهت رو که میمیرم  

شعری از غاده السمان

  

اگر به خانه من آمدی

برایم مداد بیاور مداد سیاه

می‌خواهم روی چهره‌ام خط بکشم

تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم

یک ضربدر هم روی قلبم تا به هوس هم نیفتم!

یک مداد پاک کن بده برای محو لب‌ها

نمی‌خواهم کسی به هوای سرخیشان، سیاهم کند!

یک بیلچه، تا تمام غرایز زنانه را از ریشه درآورم

شخم بزنم وجودم را ... بدون این‌ها راحت‌تر به بهشت می‌روم گویا!

یک تیغ بده، موهایم را از ته بتراشم، سرم هوایی بخورد

و بی‌واسطه روسری کمی بیاندیشم!

نخ و سوزن هم بده، برای زبانم

می‌خواهم ... بدوزمش به سق

... اینگونه فریادم بی صداتر است!

قیچی یادت نرود،

می‌خواهم هر روز اندیشه‌ هایم را سانسور کنم!

پودر رختشویی هم لازم دارم

برای شستشوی مغزی!

مغزم را که شستم، پهن کنم روی بند

تا آرمان‌هایم را باد با خود ببرد به آنجایی که عرب نی انداخت.

می‌دانی که؟ باید واقع‌بین بود !

صداخفه ‌کن هم اگر گیر آوردی بگیر!

می‌خواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب،

برچسب فاحشه می‌زنندم

بغضم را در گلو خفه کنم!

یک کپی از هویتم را هم می‌خواهم

برای وقتی که خواهران و برادران دینی به قصد ارشاد،

فحش و تحقیر تقدیمم می‌کنند،

به یاد بیاورم که کیستم!

ترا به خدا ... اگر جایی دیدی حقی می‌فروختند

برایم بخر ... تا در غذا بریزم

ترجیح می‌دهم خودم قبل از دیگران حقم را بخورم !

سر آخر اگر پولی برایت ماند

برایم یک پلاکارد بخر به شکل گردنبند،

بیاویزم به گردنم ... و رویش با حروف درشت بنویسم:

من یک انسانم

من هنوز یک انسانم

من هر روز یک انسانم!